نوشته شده توسط : M.D

 

در افسانه ها آمده روزی که خداوند جهان را آفرید،فرشتگان  را به بارگاه خود فراخواند و ازآنها خواست تا برای پنهان کردن راز زندگی پیشنهاد بدهند.

یکی از فرشتگان به پروردگار گفت:آن را در زیر زمین مدفون کن.

فرشته ی دیگر گفت:آن را در زیر دریاها قرار بده.

سومی گفت:راز زندگی را در کوهها قرار بده.

ولی خداوند فرمود:اگر من بخواهم به گفته های شما عمل کنم فقط تعداد کمی از بندگانم قادر خواهند بود آن را بیابند،در حالی که من می خواهم راز زندگی در دسترس همه ی بندگانم باشد.

در این هنگام یکی از فرشتگان گفت:فهمیدم کجا،ای خدای مهربان راز زندگی را در قلب بندگانت قرار بده،زیرا هیچکس به این فکر نمی افتد که برای پیدا کردن آن باید به قلب ودرون خودش نگاه کند و خداوند پذیرفت و با خوشنودی راز زندگی را قلب ها قرار داد.



:: بازدید از این مطلب : 310
|
امتیاز مطلب : 21
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
تاریخ انتشار : سه شنبه 19 بهمن 1384 | نظرات ()
نوشته شده توسط : M.D



:: بازدید از این مطلب : 244
|
امتیاز مطلب : 24
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
تاریخ انتشار : سه شنبه 19 بهمن 1384 | نظرات ()
نوشته شده توسط : M.D

*به باغ همسفران*

صداکن مرا

صدای تو خوب است

صدای تو سبزینه ی آن گیاه عجیبی است

که در انتهای صمیمیت حزن می روید

در ابعاد این عصر خاموش

من از طعم تصنیف در متن ادراک یک کوچه تنها ترم

بیا تا بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است

و تنهایی من شبیخون حجم ترا پیش بینی نمی کرد

و خاصیت عشق این است



:: بازدید از این مطلب : 362
|
امتیاز مطلب : 24
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8
تاریخ انتشار : جمعه 15 بهمن 1384 | نظرات ()