در افسانه ها آمده روزی که خداوند جهان را آفرید،فرشتگان را به بارگاه خود فراخواند و ازآنها خواست تا برای پنهان کردن راز زندگی پیشنهاد بدهند.
یکی از فرشتگان به پروردگار گفت:آن را در زیر زمین مدفون کن.
فرشته ی دیگر گفت:آن را در زیر دریاها قرار بده.
سومی گفت:راز زندگی را در کوهها قرار بده.
ولی خداوند فرمود:اگر من بخواهم به گفته های شما عمل کنم فقط تعداد کمی از بندگانم قادر خواهند بود آن را بیابند،در حالی که من می خواهم راز زندگی در دسترس همه ی بندگانم باشد.
در این هنگام یکی از فرشتگان گفت:فهمیدم کجا،ای خدای مهربان راز زندگی را در قلب بندگانت قرار بده،زیرا هیچکس به این فکر نمی افتد که برای پیدا کردن آن باید به قلب ودرون خودش نگاه کند و خداوند پذیرفت و با خوشنودی راز زندگی را قلب ها قرار داد.
:: بازدید از این مطلب : 374
|
امتیاز مطلب : 87
|
تعداد امتیازدهندگان : 21
|
مجموع امتیاز : 21